بزن ناقوسِ عشقت را ، از آن کشتی خوشبختی
اگر در دل خدا جویی ، گریزانی زبدبختـــی
***
تو دیوانِ غزلخوانی ، گنه کاری طرب کـــرده
به رقصِ لغزشِ الفاظ ، دو جامِ تر به لب کرده
***
به چشمِ ساحلِ دریا ، جهان دیدن چه پر شور است
ثعالب خسته شد انگار ، دل و جانش لبِ گور است
***
فنا شد هیبت و جاهش ، جوانی در گذشت از یاد
چو طوفانی گذر کرده ، به ظاهر عاشق و دلشـاد
***
صدایِ آه همسایه ، عزا همصحبتم گردید
به هجرِ دلبری زارند ، لباسِ ماتمی پوشیـد
***
الا یا ایها البدری ، ادع نورک یسلینــــــی
ظلامی دامس ارحمنی ، ولا غیرک یعازینی
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 21/01/1392
:: برچسبها:
آهِ همسایه ,
:: بازدید از این مطلب : 2395
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1